سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























پاتوق

ستاره خاموش

برای شکستن سکوتِ شب
ستاره را به آنهمه سپیده دعوت می کنم
ستاره خاموش است
اما نمیداند.

زغن را دعوت نکرده ام
اما به میهمانی عشاق می اید و دل بهار را می لرزاند
بهار چه ساده می نگرد
چه پژمرده است
می خواهم بهار را بیدار کنم
خواب است
اما نمیداند


ببخشید!
شما صدایم را ندیده اید؟
دیروز صدایم را به اتهام محبت محکوم کرده ام
و صدایم فرار کرده است
در هیچکدام از کوچه های مبارزه ندیدمش

به جشن گلها رفتیم
و خاموشیم را پیدا کردم
همانجا نشسته بود
به همراه قلم
و می نوشت
فقط می نوشت

بهار خواب است
و نوشته هایم را نمی بیند
گلها هم پژمرده اند
می خوانند
و بازگو میکنند
و فراموش می شوند

آه... من و بهار و گلها مثل همیم
ولی بهار مرا با شلاق حرفهایش کبود میکند
نمیداند
که من هم
درست مثل بهار
از برگهای بی تاب
سراغ بادهای فردا را می گیرم
درست مثل بهار
گلدان صدایم را ترساندم
و درست مثل گلها
دلم می خواهد
کسی نگوید چرا عاشق به عشق می گوید آزادی
به آزادی می گوید خواب
دلم می خواهد
خراب شوم در ساحل
و شبی خودم را میان شنها هزار تکه کنم
درست مثل گلها
دلم همیشه می خواهد برای آفتاب
قشنگ بزایم
و برعکس بهار
اگر قرار بر این شد که بمیرم، قشنگ بمیرم
...
حال
در هر خرابه ای که می خواهید
چشمهای مرا آویزان کنید
چه اهمیت دارد که ستاره
ماه را تازیانه میزند یا نه
اعتراف کنید که نور
در عبور شب خاموش می شود
ستارهء کوچه های همیشه عاشقِ قدیمی من هم
در قفس
خاموش شده
دل من هنوز به آخرین نگاهش روشن است

بگو حریف بیاید
ظلمتش را تیره تر کند
و بگذار بداند که من
همیشه ستاره را دوست خواهم داشت


نوشته شده در یکشنبه 89/2/19ساعت 5:18 عصر توسط بهناز نظرات ( ) |


Design By : Pichak